یکی یه دونهیکی یه دونه، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

یکی یه دونه مامان بابا

عشق بابا

1392/8/10 16:33
نویسنده : مامان مریم
501 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم

از اخرین باری که امدم و واست نوشتم نزدیک به  2ماه و چند روز میگذره الان 10 اباه ماه یکهزارو سیصدو نود و دو هست یه روز پاییزی دلگیر ابری درسته دیر شد ولی همیشه عشقت تو قلبمه همیشه باهات زندگی کردم همیشه هرجا تو محیط کار بیرون هنگام رانندگی خلاصه هرجا که بودم لحظه ای از یادت غافل نبودم اخه نمیدونی همیشه دوست داشتم بچه اولم پسر باشه که خداوند این لطف رو در حق  من و مامانت تمام کرد نمیدونم به چه زبونی ازش تشکر کنم اخه دوست دارم بزرگ بشی با خودم بچرخونمت مثل بابا بزرگ که من رو همیشه با خود میبرد پسرم همین جور که مامانت گفت اسمتو گذاشتیم ماهان البته این پیشنهاد رو مامان داد و من هم قبول کردم امیدوارم خوشت بیاد بابا جان مامانت رو این قدر اذیت نکن بهترین مامان دنیا رو داری بزار پا به این دنیای بی وفا بزاری خواهی دید که دلسوز با گذشت فداکار ترین مادر رو داری قدرشو بدون راستشو بگم من هیچ وقت نتونستم مثل مامانت خوب باشم هواشو داشته باش الیته تو شکم مامانی طبیعی هست که این قدر جا به جا شی چون هی بزرگ و بزگتر میشی و جات کم تر ولی انتظارم بعد از تولد گل پسرم اینه که قدرشو بدون در نبود من باهاش زندگی کن خلاصه امروز امدم و با پسرم تو رویاهام بازی کنم امدم واسش درد دل کنم امدم بگم چه قدر واسم عزیزی بابای چند وقته که با تمام وجودم لمست میکنم الان هم که دارم اینا رو واست مینویسم یاد اهنگ سیاوش افتادم که میگه:

با سلام خدمت بابا

پاکت بی تمبرو تاریخ

نامه ی بی اسم امضا

کوچه ی دلواپسی ها

برسه به دست بابا :

با سلام خدمت بابا

عرض کنم که غریت ما

اینقدرام بد نیست که میگن

راضی ام  الحمدالله

یادمون دادن که انجا

زندگی رو سخت نگیریم

از غم ویرونی تو

روزی صد دفعه نمیریم

یادمون دادن که یاد

سوختن خونه نیفتیم

خواب بود هرچی که دیدیم

باد بود هرچی شنفتیم

راستی چند وقته که رفتم

بی غم و غزل سره کار

روزگارم ای بدک نیست

شکر غربت گرم بازار

قلم و دفتر و شعرم

روی گنجه کنج دیوار

عکس سهراب روی طاقچه

غزلش گوشه انبار

توی نامه گفته بودی

بی چراغ دل مادر

براتون نور می فرستم

جنس اعلا طرح اخر

من ستاره بردم انجا با بلیطهای برنده

راستی اونجا نور فانوس یه شبش کرایه چنده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اره بابا فقط 17 روز دیگه تحمل کن امیدوارم که هر جا باشی  صحیح و سلامت باشی دیگه مزاحمت نمیشم کم کم رفع زحمت میکنم و تو رو به خداوند بزرگ میسپارم وعده دیدار من و تو 27 اباه ماه .

دوست دار تو بابا امیر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

یاسی مامان برسام
18 آبان 92 14:24
سلام خیلی با احساس نوشتین کلا همه پدر ها همینطورن احساساته عجیب غریبی نسبت به فرزندشون و مخصوصا پسرشون دارن انشالله که پسره گلتونو صحیح و سلامت و به موقع بغل بگیرین
آنا مامان دست کوچولو پا کوچولو
27 آبان 92 23:53
الان دیگه ماهان کوچولو اومده تو بغلتون انشالله قدمش مبارک باشه
مامان آروین
2 آذر 92 12:25
خدا این پدر و پسر عاااااااااااااااااااشقو برا ی مامان گلی مهربوووووووووووون نگه داره قدمش مبااااااااااااااااااااااارک