یکی یه دونهیکی یه دونه، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

یکی یه دونه مامان بابا

6 ماهگی پسرم *****اومدم با تاخیر خییییییلی زیاد

1393/3/6 15:24
نویسنده : مامان مریم
377 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر نازم منو ببخش که اینقدر دیر دارم وبلاگتو آپ میکنم عزیزم دلیلشم اینه که شما حسابی وقت منو پر کردی و وقت سر. خاروندن هم ندارم. 

6 ماه گذشت از تولدت با تمام شیرینیها و سختی هاش با تمومه شب نخوابی ها و مریضی هات و در کنار همه اینا شیرین کاری هات هیییییییچ وقت تا قبل از اینکه به دنیا بیای نمیتونستم حتی تصور حس مادرانه داشتن را تو ذهنم داشته باشم واقعا هیچی لذتی بالا تر از این نیست وقتی تو با چشمای معصومت تو صورتم زل میزنی وقتی که از کنارت بلند میشم وتو با چشمای نگران رفتن منو دنبال میکنی ماهان عزیزممممم یه خنده قشنگتو با دنیا عوض نمیکنم. 

امروز که دارم وبلاگتو آپ میکنم دقیقا. 6 ماه و 7 روزته هفته پیش واکسن 6 ماهگیتو زدی و خداروشکر اصلا اذیت نشدی برعکس دوماهگی که به خاطر واکسن سرماخوردگی سختی گرفتی و بستری شدی و تلخ ترین روزهای عمرم بود اون روزا. 

با شیرین کاریات منو بابایی رو دیونه خودت کردی قهقهه زدنات دالی بازی کردنات و....  

خداروشکر خواب شبت بهتر شده و تا صبح راحت میخوابی البته الان چند شبه که نصفه شب با گریه بیدار میشی هیچ طوری هم آروم نمیشی تا پاشم بغلت کنم راه ببرمت تا دوباره خوابت ببره.  

چند روزی هم هست که یاد گرفتی و پشت سر هم میگی اَدَدَددددد یا دَدَ اون لحظه دلم میخاد بخورمت جیگرممممم 

ظهرا که بابایی میاد اگه در اوج گریه هم باشی واسش می‌خندید و ذوق میکنی دستاتم باز میکنی که بری بغلش پسر لوسی هستی دیگه چه کارت کنیم!!!  

تازگیا خیلی وابسته شدی روزا همش باید کنارت بشینم و بازی کنیم تا پاشم برم آشپز خونه صدای گریه ات بلند میشه.  یا باید بغلت کنم و همزمان کارامم انجام بدم

این مدت اینقدر ازت عکس گرفتم که حافظه گوشیم پر شد و خالی کردم رو لپ تاب ولی فعلا دو سه تا از عکساتو میذارم چون الان بت گوشی دارم تایپ میکنم.  

چند روزبه بیقراری هات به خاطر دندونت هم هست لثه ات متورم و سفید شده ولی فعلا رونمایی نشده مروارید کوچولوت!  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان دخمل طلا
8 خرداد 93 23:09
سلام مامان مريم خدا حفظ كن گل پسرتو ولي عكسي ازش نيست